تحلیل سیستمی خانواده سی.
نظریه های روان درمانی
تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد
یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:تحلیل سیستمی, :: 9:15 :: نويسنده : نصرت نوجوان

روان درمانگران فرد گرا شش سال تلاش کردند خانم سی. را بدون توجه به خانواده او درمان کنند . با خانم سی. به صورت یک رویداد مجزا برخورد شده بود، حتی تا آن جا که یک سال او را از خانواده دور کردند و به بیمارستان روانی فرستادند.  متخصصان بهداشت روانی سابق که ایدئولوژی سنتی آنها را کور کرده بود و تصور می کردند، آسیب روانی یک رویداد فردی است ، نتوانستند بفهمند که چگونه نشانه های وی در یک سیستم خانواده بیمارگون ایجاد شده و ادامه یافته است .
زیر سیستم زناشویی با رابطه تکمیلی مشخص می شود، به طوری آقای سی. حرف می زند یا عمل می کند و خانم سی. .واکنش نشان می دهد . کل خانواده به سمت نشانه های خانم سی. منحرف شده است.
وسواس پاکیزگی او بر مقررات رابطه خانواده حاکم است . تعجب آور نیست که خانواده اصلی خانم سی. به سمت پدر سلطه گر او منحرف شده بود.
سیستم خانواده نیز به هم تنیده است . مرزهای نامشخص فراوان هستند ، به طوری که خانم سی. با سینه های برهنه جلوی پسرهای نوجوانش رفت و آمد می کند فرزندان هیچ فضایی از خودشان ندارند که بتوانند دوستانشان را دعوت کنند مرزهای بین آقا و خانم سی. وقتی که آقا در تشریفات خانم مشارکت می کند از بین رفته اند. آقای سی. رأس ساعت 5 صبح بیدار می شود که داد بزند دست راست،مارتا؛ دست چپ، مارتا؛ . با این حال فقط خانم سی. باید به بیمارستان دولتی فرستاده شود.
چه چیزی این خانواده را تهدید کرده است که آنها فقط با پرورش رفتارهای شگفت انگیز و بیمارگون می توانند تعادل کسب کنند ؟ تاریخچه خانواده حاکی است که سیستم سلامت خانواده را کرمک ها ، آنفولانزای آسیایی ، و ششمین حاملگی تهدید کرده اند . ظاهراً خانواده قادر نبوده است با تغییراتی که این بحران بر آنها تحمیل کرده سازگار شود . پزشک خانواده شستن را تجویز کرده و خانم سی. شست و شست و شست تا اینکه بیمار معلوم شد. اما آیا سایر اعضای خانواده می توانستند باری از دوش خانواده بردارند؟ برای مثال آیا آقای سی. می توانست پدر کامل تری شود تا به بار سنگین پنج بچه ، بیماری، و ابتلا به کرمک کمک کند؟
مرزهای این خانواده به هم تنیده بسیار نفوذپذیر شده بود . کرمک ها و آنفولانزای خارجی به این مرزها نفوذ کرده بودند. دل مشغولی سیستم به پاکیزگی ، نیاز به ایجاد مرزهای مشخص تر را می رساند . برای مثال ، خانم سی. در تلاش نومیدانه برای مشخص کردن مرزهای شخصی خود ، پوستش را می ساید ؛ او سعی دارد پوست خود را پاکیزه نگه دارد که مرزهای جسمانی او را به عنوان یک انسان ، مشخص می کند.
خانواده سی. پیرامون یک رشته مقررات وسواسی و اجباری برای برقراری رابطه ، سازمان یافته است . شاید به خاطر وجود تعداد زیادی بچه در خانواده ، این مقررات اجازه نمی دادند بچه های همسایه ، مرزهای خانه را قطع کنند . آقا و خانم سی. می توانستند به عنوان یک زوج ، در خلوت اتاق خوابشان ، عمدتاً پیرامون دوش گرفتن وسواسی ارتباط برقرار کنند . دوش گرفتن نیز محدودیت هایی را برای خانم سی. ایجاد می کرد و اجازه نمی داد او هنگام صبح با فرزندانش برابطه برقرار کند . خود او نیز محدودیت هایی را برای مسایل مورد علاقه اش ایجاد می کرد ، به این صورت که فقط در رابطه با سلامت و بهداشت خانواده و نه در مورد دوستان و احساس ها ارتباط برقرار می کرد.
مقررات اجباری برای برقراری ارتباط ، مدت 10 سال وظیفه مشخص کردن مرزها را در خانواده بر عهده داشتند . اما با واردشدن بچه های بزرگتر به مرحله نوجوانی و بزرگسالی ، این مقررات به قدری خشک و محدود کننده خواهد شد که پاسخ گوی نیاز فزاینده آنها به خود مختاری ، صمیمیت ، و زندگی خصوصی نخواهند بود . خانواده در تلاش برای بازسازی خود سعی کرد خانم سی. را از مرزهای خانه دور کند و خانم سی. در عوض ، تهدید به خودکشی کرد.
بدیهی است که خانم سی. به یک عامل قدرتمند از بیرون سیستم نیاز دارد که بتواند به خانواده ملحق شود تا الگوی ارتباط و مقررات برقراری رابطه آنها را بازسازی کند. کل خانواده و در صورت لزوم والدین خانم سی. باید حضور داشته باشند . درمانگر ، ابتدا مجبور است به هر یک از زیر سیستم های خانواده بپیوندد .
درمانگر با بچه ها به زبان خودمختاری و مسئولیت صحبت خواهد کرد. او ممکن است به بچه ها کمک کند تا تمایل خود را به دعوت کردن از یک دوست د رمحدوده اتاق خودشان منتقل کنند . درمانگر به گشودن باب زمینه های جدید ارتباط، مثل مقررات مربوط به قرار ملاقات ، مقررات منع رفت و آمد و کارکردن بیرون از خانه ، کمک خواهد کرد.
بعد از اینکه درمانگر برای ایجاد سیستم درمانی جدید به خانواده پیوست ، با ایجاد تعادل زدایی سعی می کند خانواده را از مقررات و ساختارهای کژکار خلاص کند. البته ، روش مشخص و ثابتی برای بازسازی سیستم خانواده وجود ندارد . مقررات مشخص و ثابت برای برقراری رابطه در درمان ، در واقع یک رشته مقررات اجباری را جایگزین مقررات اجباری دیگر می کند. و آزادانه تر از اعضای خانواده به ارتباط ها یا ساختارهای بیمارگون پاسخ می دهد . برای مثال ، اگر خانواده اصرار داشته باشد که مشکل را مشکل خانم سی. بداند ، درمانگر می تواند برچسب نشانه های وسواسی را با زبان سیستم ها تعویض کند . مقررات وسواسی پاکیزگی را می توان به صورت مثبت تعویض برچسب نشانه ها می تواند تعادل زدایی شناختی ایجاد کرده و از این رو، به خانواده کمک کند تا تشخیص دهند که این نشانه ها ، چگونه به خانواده خدمت کرده اند.
درمانگر می تواند با توصیه روش های دیگر برای برقراری رابطه هم در جلسات درمانی و هم در خانه ، به خانواده کمک کند تا خود را از مقررات اجباری خلاص کنند. اگر خانم سی. در جلسه ها از فرزندانش فاصله جسمانی بگیرد ، درمانگر می تواند دست بچه کوچک تر را بگیرد و بگوید، «بیا برویم مامان را در آغوش بگیریم تا به او نشان دهیم چقدر دوستش داریم» . درمانگر ، به عنوان بخشی از سالم نگه داشتن خانواده در کنار یکدیگر ، می تواند به والدین تکلیف خانگی بدهد و از آنها بخواهد یک روز بعد از ظهر را به پختن یک غذای سالم و خوشمزه برای فرزندانش صرف کنند . این تکلیف می تواند به ایجاد مرزهای سالم در اطراف والدین کمک کند و می تواند بچه ها را یاری دهد تا آنها را به صورت برابر ، نه مکمل هم ، در نظر بگیرند.
اگر خانم سی. در برابر بازسازی مقاومت نشان داد ، درمانگر سیستمی می تواند برای آزادسازی خانواده ، از فنون تناقضی استفاده کند. او می تواند تجویز نشانه کند. مثلاً دو ساعت دوش گرفتن در صبح منطق چنین توصیه ای این است که دوش گرفتن یکی از بهترین راه هایی است که خانم سی. برای انتقال نگرانی خود در مورد تمیز ماندن به نفع خانواده اش دراختیار دارد . چون دوش گرفتن طولانی ، بدون عجله و گرم صرفاً به صورت کاری که دکتر دستور آن را داده است اجرا می شود.
البته ، تجویز دوش گرفتن صبحگاهی طولانی ، وظیفه تعارض درمانی را برعهده دارد . این تکلیف دو انتخاب را در اختیار خانم و آقای سی. می گذارد : یا در این تکلیف مشارکت کنند یا نکنند . اگر آنها مشارکت را انتخاب کنند ، پس تصمیم گرفته اند نشانه های خود را ادامه دهند . از آن پس ، نشانه ها خارج از کنترل نخواهند بود زیرا آنها دیگر تجربه «کاری از دستم بر نمی آید ، یا باید بشویم ، یا باید بر حمام رفتن همسرم نظارت کنم » نخواهند داشت. اگر آنها مشارکت نکردن را انتخاب کنند ، پس تصمیم گرفته اند نشانه های خود را ادامه دهند. از آن پس ، نشانه ها خارج از کنترل نخواهند بود، زیرا آنها دیگر تجربه «کاری از دستم برای آن برنمی آید ، یا باید بشویم ، یا باید بر حمام گرفتن همسرم نظارت کنم » نخواهند داشت . اگر آنها مشارکت نکردن را انتخاب کنند ، پس تصمیم گرفته اند رفتار بیمارگون خود را ادامه ندهند. در هر دو صورت ، خود را از شیوه برقراری ارتباطی که به صورت بیمارگون سازمان یافته است ، آزاد می سازد.
 

منبع: نظریه های روان درمانی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها