نظریه های روان درمانی تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:روانشناسي انسانگرايي,شكوفايي(ACUALIZATION),گرايش شكوفا سازي كليGeneral Actualizing Tenedency,كارل راجرز,تحقق خود , :: 8:6 :: نويسنده : نصرت نوجوان
روانشناسي انسانگرايي باتوجه به فلسفهي وجودگرايي به پژوهشهاي فراواني دست زد و در مقام مخالفت با رفتارگرايي بر آمد . مفاهيم مربوط به شكوفايي(ACUALIZATION) بلوكه هاي اساسي رويكرد انسان گرايي راجرز را مي سازند.به طور كلي مي توان گفت كه شكوفا ئي يك پديده بيولوژيكي در ارگانيسم است كه گرايش فعال در جهت شكوفا ساختن خود است. از نظر راجرز شكوفايي دو گونه است: گرايش شكوفا سازي كلي(General Actualizing Tenedency) كه در تمامي موجودات زنده وجود دارد ويگ گرايش ذاتي در ارگانيسم براي رشد تمامي توانائيهايش به طوري كه در خدمت حفظ و يا ارتقاء ارگانيسم باشد. ظهور روان شناسی انسان گرایی
همانند دیگر جنبشها در روانشناسی نوین به نظر میرسد که روح زمان موجب میشود که اندیشههای پیشایند به یک جنبش واقعی تبدیل شود. روانشناسی انسان گرایی ظاهرا بازتابی از ندای ناآرامی و نارضایتی جوانان سالهای دهه 1960 علیه جنبشهای ماشین گرایی و ماده گرایی فرهنگ معاصر غرب بود. جنبش روانشناسی انسان گرایی به وسیله تاسیس مجله روان شناسی انسان گرایی ، در سال 1961 ، انجمن روان شناسی انسان گرایی امریکا در سال 1962 و شعبه روانشناسی انسان گرایی انجمن روان شناسی امریکا در سال 1971 قوام یافت، اما برخلاف تمامی سمبلها و خصائص یک مکتب فکری ، روانشناسی انسان گرا عمدا یک مکتب نشد. این قضاوت خود روانشناسان انسان گراست که با گذشت سه دهه از آغاز جنبش در گردهمایی سال 1985 که برای بحث درباره ماهیت این رشته تشکیل شده بود، بیان داشتند.
در اين ميان كارل راجرز از همه بلندآوازهتر است . به اعتقاد او : اين نواهاي مخالف همه بيانگر آن است كه روش رفتار مشهود قادر به تشريح همهي جنبههاي نوع آدمي نيست و رفتار آدمي را نميتوان بر اساس رفتار حيوانات آزمايشگاهي توصيف نمود .
کارل راجرز در تاریخ روان شناسی انسان گرا
یکی از چهرههای معروف روان شناسی انسان گرا ، کارل راجرز است. او در دوران تحصیل در دانشگاه به عنوان نماینده فدراسیون جهانی دانش آموزان مسیحی به چین سفر کرد و ظاهرا تحت تاثیر این تماس با فرهنگ شرقی ، دید جدیدی نسبت به انسان پیدا کرد. تحصیلات راجرز در رشتههای تاریخ و روان شناسی بود. او پس از پایان تحصیلات خود در رشته تاریخ به عضویت پیروان یک انجمن دینی در نیویورک در آمد، اما در عین آشفتگی به این محیط روحانی متوجه شد که نمیتواند به آئین خاصی پایبند باشد و تصمیم گرفت کوششهای خود را در زمینه امور تربیتی و درمان متمرکز سازد. در نتیجه بخشی از عقاید وی در مورد ویژگیهای طبیعت انسان محصول تماسهایی است که او با مراجعان خود داشته است.
کوششهایی که راجرز در تشکیل و رهبری گروههای کوچک معمول میداشت و نیز تلاشهای او در زمینه آموزش و پرورش ، همگی به صورتی او را در عقایدی که در مورد روان شناسی انسان بدست آورده بود، تائید و تقویت میکردند و بر غنای باورهای روان شناختی وی میافزودند. راجرز طرز تفکر خود را مرهون محیط فرهنگی خویش میدانست که بر سنتهای یهودی مسیحی متکی بود. او با اعتمادی که به عقاید خویش داشت، آرزو میکرد گسترش جهانی پیدا کند و میکوشید نظریههای خود را برای افراد بیشتری توضیح دهد. تحقق خود ، توافق و عدم توافق ، انسان با کنش کامل ، توجه مثبت غیر مشروط ، درمان مبتنی بر مراجع محوری و ... از مفاهیم نظریه انسان گرایانه راجرز هستند.
انسانگرايان با پژوهشهاي تجربي مخالف نيستند ، بلكه خواهان آنگونه علمي هستند كه انسان را به صورت كل مورد بررسي قرار دهد و بتواند با دانشي اطمينانبخش يا شيوهاي نو و فراگير واقعيتهاي مربوط به انسان را روشن سازد .
از نظر رواني نيز لازم است به حوادث و پديدههاي روزانه زندگي ، مانند : تجربه ، احساس و ادراك ، معاني وخلق و خوي آدميان توجه نمود . بررسي چنين مسايلي به فنون و شيوههاي خاصي نياز دارد كه در ضابطههاي علوم طبيعي وجود ندارد .روش علومتجربي فقط به جنبههاي محسوس و پيشپا افتاده رفتار آدمي ميپردازد و نميتواند عمق ، همبستگي و پيچيدگي شخصيتهاي متفاوت آدمي را مشخص نمايد ، لذا كاربرد روشهاي رفتارگرايي دربارهي انسان نارسا ، نامتناسب و خام و سطحي است .
در روانشناسي انسانگرايي هر كودكي ذاتاً عاقل و واقعبين است . اگر بدون مداخله بزرگترها او را آزاد بگذارند تا جايي كه ظرفيت و استعدادش اجازه ميدهد پيشرفت ميكند . (خودرهبر)
جان هالت (روانشناس انسانگرا) : مدارس امروزي كودكان بانشاط و سرزندهي ما را به صورت افرادي نيمهجان ، بيمناك ، دلمرده و بيزار بار آورده است .
نظريهي انسانگرايي به آفرينندگي ، هنردوستي و كنجكاوي توجه خاصي دارد و به نمره ، برنامهريزي ، نظارت درسي ، آزمون حضور اجباري دانشآموز در كلاس و مداخلهي معلم اعتنايي ندارد . روش آموختن ، بحث آزاد يا روش انفرادي است و معلم بايد خود را در سطح دانشآموز قرار دهد تا بتواند نقش خود را بهتر انجام دهد .
اين دانشآموز است كه مطالب آموختني را برميگزيند ، نه معلم و نه برنامهريزان آموزشي . در چنين صورتي است كه دانشآموزان به آموختن و پيشرفت اشتياق پيدا ميكنند و به جست و جوي اكتشاف و آفرينندگي برميآيند .
اگر اين شرايط مناسب در كلاس فراهم آيد و يادگيري به صورت خودرهبري انجام پذيرد ، نتايج آموزشي آن خيلي بيش از آن خواهد بود كه هست .
هدفهاي آموزشي : راجرز معتقد است كه هدف نظام آموزشي از كودكستان تا آموزش عالي بايد بر بنياد طبيعت پوياي جامعه ، بر تغيير و تحول نه بر سنت و تحجر استوار باشد . هدف بايد رشد و پرورش افراد كارآمد و كارديده باشد و اين حاصل نميشود مگر با تغيير شيوههاي تربيتي موجود . با اين هدف است كه انسان تربيت شده ، ميآموزد كه چگونه بياموزد
زندگی راجرز :
راجرز در اک پارک ایلینویز یکی از حومه های شهر شیکاگو چشم به جهان گشود . پدر و مادرش دیدگاه های مذهبی به شدت بنیاد گرایانه عقیده داشتند ، که بنا به گفته راجرز او را در سرتاسر دوره کودکی و نوجوانی مانند گیره ای در چنگ خود گرفته بود . عقاید آنان – به انضمام سرکوبی هرگونه تظاهر آشکار هیجانی – او را مجبور کرده بود که نه بر اساس ویژگی های شخصی بلکه به وسیله عقاید اخلاقی آنان زندگی کند . او گفت که این محدودیت ها چیزی به او داد که علیه آن طغیان کند ، اگر چه بروز این طغیان به طول می انجامید .
او کودک منزوی و تنهایی بود که پیوسته کتاب می خواند . گوشه گیری و تنهایی او را بر آن داشت که به تجارب خودش متکی باشد . با وجود این ، نمی توانست خود را از عقاید والدینش رها سازد . گر چه زندگی فکری اش متمرکز بود ، زندگی هیجانی اش آشفته بود . او نوشت " در این زمان به طور مشخص خیالپردازی های عجیب و غریبی داشتم که شاید یک متخصص آن را به عنوان افکار اسکیزوئیدی طبقه بندی می کرد ، اما خوشبختانه هرگز با روانشناس تماس نداشتم "
هنگامی که 22 سال داشت و در یک کنفرانس دانشجویان مسیحی در چین شرکت می کرد ، سرانجام خود را از اعتقاد های بنیاد گرایانه والدینش آزاد ساخت و یک فلسفه زندگی آزاداندیش تری را برای خود پی ریزی کرد . او متقاعد شد که مردم باید زندگی شان را به وسیله تفسیری که خودشان از رویدادها به عمل می آورند هدایت کنند ، نه اینکه به عقاید آنان متکی باشند . او همچنین معتقد شد که اشخاص می توانند هشیارانه و فعالانه برای پیشرفت خود تلاش کنند . این مفاهیم زیر بنای نظریه ی شخصیتی اش را تشکیل دادند .
راجرز درجه دکتری خود در روانشناسی بالینی و تربیتی را در 1931 از دانشکده تربیت معلم دانشگاه کلمبیا دریافت کرد . او نه سال بعد از آن را در انجمن پیشگیری از کودک آزاری خدمت کرد و به کار با کودکان و نوجوانان بزهکار و محروم پرداخت . در 1940 حرفه ی دانشگاهی و علمی خود را آغاز کرد و در دانشگاه ایالتی اوهایو ، دانشگاه شیکاگو و دانشگاه ویسکانسین به تدریس پرداخت . در آن سالها بود که نظریه و رویکرد یگانه خود درباره روان درمانی را تدوین کرد .
راجرز برای انستیتوی غربی ، فیلمی از گروه درمانی تهیه کرد که برنده ی جایزه آکادمیک در موضوعات کوتاه شد . وی اولین برنده جایزه کمک های حرفه ای برجسته از مجمع روانشناختی آمریکا شد .
منبع: نظریه ها و سبک های یادگیری نظرات شما عزیزان: موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|