روانكاویِ
نظریه های روان درمانی
تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد
جمعه 7 مهر 1391برچسب:روانشناسی ,روانكاوی,فروید ,, :: 11:47 :: نويسنده : نصرت نوجوان
روانشناسی به عبارتی دانش كاركردهای ذهن شامل شناخت هوش و... به روشی علمی و مبتنی بر تحقیقات علمی است و به عبارتی دیگر روانشناسی دانش سنجش این كاركردها در بالین بیماران و در افراد سالم است. از آنجا كه روانشناسی از یك سو به ادبیات، فلسفه و از سوی دیگر به پزشكی پهلو می زند دانشی دشوار، جذاب و به غایت مفید به شمار می رود. اما در واقعیت زندگی معنای روانشناسی به این دو حیطه محدود نمی ماند و معانی و كاربردهای بسیار گوناگونی به خود می گیرد كه مقصود حقیر نیز در این یادداشت شكافتن این معانی و كاربرد ها است نه آن تعاریف علمی و استاندارد.
مثلاً وقتی آقای روانشناس در مشاجره ای با همسرشان كه صد البته برای روانشناسان نیز افتد و دانی _ فریاد می زنند «ای نارسی سیست نابكار این درآمد من و لباس به این قیمت؟» روانشناسی كاربردی شبیه فحش پیدا می كند. و وقتی كه در كلاس روانشناسی نشسته اید و آرام آرام گچ دیوار را با ناخن می سائید و معلم كم كم صحبت را به شخصیت آنتی سوسیال _ شخصیت ضداجتماع می كشاند و شما دست پس می كشید روانشناسی چون یك ابزار اعمال قدرت به كار رفته است. همچنین وقتی كه دارید با مردی مصاحبه می كنید كه می گوید: من خودم روانشناسم می توانم روان آدم ها را بخوانم چندین كتاب روانشناسی خوانده ام وقتی این دو نفر بیرون در راجع به من حرف می زنند می توانم بفهمم كه چه می گویند: «به نظر می رسد روانشناسی علامت یك بیماری روحی باشد. البته روانشناسی كاربردهای دیگری هم دارد وقتی می شنوید كه مثلاً رفع مشكلات روحی در نیم ساعت «یا» با مهندسی ذهن فكر خود را در یك روز بسازید» به نظر می رسد روانشناسی كاربردی تجاری یافته باشد.موضوع این نیست كه روانشناسی اضافه بر دو تعریف علمی فوق چنین معانی و كاربردهایی هم دارد. این موضوع اظهرمن الشمس است موضوع این است كه چگونه می توان فارغ از این معانی به این دو موضوع علمی پرداخت؟ مسئله این است كه چگونه می توان در رشته ای كه ذهنی به ذهنیتی مطلق می پردازد به عینیتی علمی دست یافت؟ چگونه می توان به حقیقت در تكاپوی روابط انسانی دست یافت و برفرض دست یافتن به این حقیقت با كدام روش می توان بر آن تاثیر گذاشت؟ چگونه می توان مشكلات جوانان را بررسی كرد بدون اینكه به مداخله ای سیاسی و بنابر مصلحت خانواده یا اجتماع دست زد؟ چگونه می توان درباره مشكلات انسان ها در ارتباط با یكدیگر مشاوره كرد و یك سویه به قاضی نرفت؟ زندگی انسان آن هم در دنیای مدرن برنده ای است كه هر آن هر چارچوبی را می درد و نه تنها از زوایای مختلف جلوه های گوناگونی دارد بلكه همواره منحصربه فرد و هر لحظه تازه است و در چنین شرایطی از فرمول ها و برچسب های از پیش پرداخته كاری برنمی آید. بنابراین همیاری و كمك نمی تواند خارج از چارچوب چند هزار ساله دوستی و انسانی باشد. در دنیایی كه كلیه احتیاجات جسمانی بشر در چند دقیقه با پست به در منزل فرستاده می شود آیا با نیازها و مشكلات روحی او نیز می توان این گونه برخورد كرد؟
اما راستی این تمایل به روانشناسی از كجا سرچشمه می گیرد؟ آیا داشتن یك نمونه از این دستگاه روح می تواند توجیه گر شناخت آن باشد؟ بی تردید این احساس تمایل به روانشناسی و میل به مداخله و مشاوره كه در بسیاری از مردم وجود دارد از همین احساس آشنای قیاس به نفس سرچشمه می گیرد و بیهوده نیست كه بسیاری از مشاورین بلافاصله از خود مثال می آورند! غافل از اینكه مفید بودن هر فنی بسته به علمی بودن آن است و علمی بودن آن فن نیز به میزان عینیت موجود در آن وابسته است و «دانش» روانشناسی دقیقاً در اجتناب از این احساس آشنا است كه شكل می گیرد و نه در متابعت آن و چه كاری دشوارتر از این اجتناب.واقعیت اما این است كه در میان قلاعی كه عقل گرایی مدرنیسم فتح كرد یا ادعای فتح آنها را داشت روانكاوی سست ترین بود. اگر بنیاد انواع داروین اشاره بر واقعیات مهمی در تاریخ طبیعی دارد یا دیالكتیك تاریخی ماركس نوعی عقلانیت تاریخی است روانشناسی از همان ابتدا زیر بار ذهنیت تاریخی است. داستان های زیبای فروید شاید تنها دریچه ای باشند بر وجود پیچیده دنیای درون و اینكه چنین دنیایی وجود دارد اما تعبیر و تفسیر این دنیا و اینكه با آن چه باید بكنیم به عبارت فوكو تحت تاثیر ذهنیات دوران است. شباهت روانكاوی با اعتراف كلیسایی كه فوكو بر آن تاكید می كند یعنی «درمان از طریق ابراز» شاهدی بر این مدعا است. اگر چه سنگ و چوب سرد و سخت «كابین اعتراف» تبدیل به تخت چرمی و نرم روانكاو شده است اما هسته مركزی این تفكر چندان تغییری نكرده.
اما تاریخ روانشناسی آن هم از نوع مداخله گر و به شدت انسانی آن بسیار طولانی است. می توان گفت به تعبیری تاریخ ادبیات، تاریخ روانشناسی است و نه تنها ادبیات كه تاریخ هنر موضوعی جز انسان نداشته است و انسان _ بخوان روح انسان همان قدر عمیق، پیچیده و زیبا است كه تاریخ هنر! تنها در این حیطه است كه زندگی و انسان به همان شكل نامتعین خود جلوه گر می شوند. در هنر انسان به نوعی بی واسطه و بدون هیچ قضاوت اخلاقی و گاه حتی بی واسطه كلام مطرح می شود و حالا براساس تئوری های مدرن نقد ادبی حتی روانشناسی هنرمند نیز تعبیر راز هنر نیست و حوادث هنری، چون آب رودخانه زندگی كه هیچ گاه دوبار نمی گذرد، هر بار كه اثر هنری خوانده، دیده یا شنیده می شود دوباره و چندباره به كمك ذهن ناظر رخ می دهند. می توان در یك اثر هنری دوباره و چندباره امكانات گوناگون زندگی را زیست و برای زندگی نیرویی واقعی گرفت. جنبه نامتعین زندگی با آخرین نظریات نوروبیولوژی نیز سازگاری دارد. در حال حاضر به نظر می رسد در هیچ جایی از مغز برنامه ای برای درك یك تصویر كلی در قیاس با الگویی از پیش پرداخته از یك شیء یا یك مفهوم وجود نداشته باشد تنها كیفیات بسیار جزیی واقعیت مثل طول موج های مختلف صدا و زوایای مختلف در جهت یك خط در قسمت های مجزای مغز یعنی توسط سلول های عصبی جداگانه مورد شناخت قرار می گیرند و تصویر كلی در هر زمان توسط تمامی مغز درك می شود؛ احساسی كه همیشه متفاوت از پیش است باز هم چون رودخانه هراكلیت!اگر انسان قرن پیش برای تعمق در مسائل عاطفی خود در رمان باباگوریو غرق می شد یا ذهن خود را به دست مارسل پروست می داد، اگر تفأل به حافظ می زد تا در تلالو نامتعین غزل نقشی از خود ببیند یا در مكتب مولوی غوطه می خورد حالا كافی است با چند صد تومان از اولین روزنامه فروشی مجله «روانشناسی ارزان و آسان برای همه» را بخرد و ساعتی در ترافیك مطالعه كند. یا حداكثر می تواند به یك مشاور مراجعه كند نیم ساعتی را به گفت وگو بنشینند و مشاور براساس فرمول هایی كه از پیش درباره زندگی انسان ها دارد به او بگوید چه باید بكند. راستی چه اتفاقی افتاده آیا دانش مدرن مسئله روحی انسان را این قدر آسان حل كرده كه با همان سرعتی كه خود را برای هپاتیت واكسینه می كنید می توانید مسئله عاطفی خود را هم حل كنید؟ آیا مسائل انسانی آسان تر شده اند؟ یا شاید غنای زندگی از بین رفته! فقط رویه ای از زندگی را تجربه می كنیم!
اینكه روانشناسی و مشاوره از چنین پیچ وخم ها و دشواری هایی برخوردار است به هیچ وجه به این معنی نیست كه چنین دانشی اساساً یاوه است یا ما بدان نیازی نداریم. بلكه به این معنی است كه رسیدن به یك خلوص علمی در كار روانشناسی كار بسیار دشوار و در نتیجه ارزشمندی است. دشواری كار نه تنها از اهمیت یك رشته علمی نمی كاهد بلكه ارج را بالاتر می برد. هر شناختی در این حیطه نیازمند تجربه كافی در زندگی واقعی و احاطه كامل بر مسائل انسانی است اما توصیه و مشاوره براساس این شناخت تنها در طول زندگی به دست می آید. آنكه می خواهد به دیگری در زندگی یاری برساند چاره ای ندارد جز آنكه با او زندگی كند.در یك كلام روانشناسی و مشاوره نباید و نمی تواند خارج از چارچوب روابط متعارف انسانی و بدون اتكا به تاریخ فرهنگی بشر شكل بگیرد.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی علمی ایرانیان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها